نویسنده: منیره سید مظهری*



 

طرح اشراقی نظریه ی صدور

سهروردی اعتقاد دارد که کاستی ها و نواقص موجود در نظریه ی سینوی صدور را شناسایی کرده است. از نظر او الگوی سینوی ساده تر از آن است که بتواند چنین عالم پیچیده ای را تبیین کند. امّا به هر روی، او شاکله ی اصلی نظریه ی صدور ابن سینا را می پذیرد؛ به عبارت دیگر، نقطه ی مرکزی این نظریه برای شیخ اشراق قابل انکار نیست. از این رو، با همه ی وجود خود، ضرورت نظریه پردازی نوینی را در نظریه ی صدور، حول هسته ی مرکزی نظریه ی ابن سینا، احساس می کند.
این نظریه پردازی نوین تماماً در پرتو پیوند بین نظریه ی صدور و علم الانوار انجام یافت؛ و تمام نوآوری های شیخ اشراق در این زمینه از همین پیوند نشئت گرفت. در حقیقت، وی با معرفت شناسی اشراقی ــ فلسفی پیرامون نور و مناسبات نوری، ابواب جدیدی را در قاعده ی الواحد به عنوان هسته ی مرکزی نظریه ی صدور ابن سینا می گشاید؛ و در نتیجه، به کشف ابعاد جدیدی از عالم ملکوت نائل می آید.
شیخ اشراق در مراحل اوّلیه ی طرح خود، با ابن سینا همگام است. در قاعده ی الواحد و محتوای فلسفی آن (دو ساختار منطقی استدلالی که جهت اثبات قاعده اقامه شده است)، بین رئیس مکتب مشّاء و شیخ مکتب اشراق، ناسازگاری وجود ندارد؛ گرچه به لحاظ مفاهیم و واژه هایی که مختار هر یک از آنهاست، تفاوت هایی وجود دارد. طرح مشّایی نظریه ی صدور بر پایه ی مفاهیمی چون «علّت»، «معلول»، «عقل»، «تعقّل»، «امکان» و «وجوب» بنا می شود؛ ولی سهروردی ساماندهی نظریه ی خود را با موادّی چون «نور»، «ظلمت»، «ضوء»، «ظل»، «فقر»، «غنا»، «اشراق»، «قهر»، «محبت»، «مشاهده»، «عشق» و «ابتهاج» آغاز می کند و به انجام می رساند.
ابن سینا در قاعده ی الواحد در صدد اثبات این مسئله است که از واحد حقیقی، از حیث واحد، جز امر واحد صادر نمی گردد. وی چنین استدلال می کند که مفهوم علّت از این حیث که شیء «الف» را ایجاب می کند، با مفهوم علّت از حیثی که شیء «ب» را اقتضا می کند، کاملاً متفاوت است؛ از این رو، علّت باید دارای دو نوع اقتضا یا حیثیت باشد، و این دو حیثیت، یا از مقوّیات علّت یا از لوازم است و یا یکی از آن دو از مقوّیات و دیگری از لوازم می باشد. هر کدام از سه صورت مذکور را بپذیریم، به تکثّر در ذات علّت قائل شده ایم. بنابراین، علّت واحد از جهات و حیثیات متعدّد، می تواند علّت امور متعدّد شود؛ وگرنه از علّت واحد بسیط جز واحد صادر نمی گردد.(1)
شیخ اشراق نیز قاعده ی الواحد را با همین محتوا و استدلال، امّا در قالب مفاهیم و واژه های اشراقی چنین بیان می کند:
جایز نیست که از نورالانوار، نور و ظلمت، هر دو صادر شود؛ چون اقتضای نور غیر از اقتضای ظلمت است و در این صورت، باید ذات او مرکّب از دو چیز باشد که یکی نور را ایجاب کند و دیگری ظلمت را؛ در حالی که چنین چیزی برای ذات نورالانوار محال است... . همین طور، از نورالانوار، دو نور نیز صادر نمی گردد؛ چون هر نور غیر از نور دیگر و اقتضای هر یک غیر از دیگری است و باز باید در ذات نورالانوار دو جهت متفاوت باشد و این نیز محال است.(2)
امّا پیداست که طرح اشراقی نظریه ی صدور، صرفاً جایگزینی واژه ها نیست؛ بلکه ابعاد شگرف و نوینی دارد، تا آنجا که عالم ملکوت را چهره ی دیگری بخشیده و آن را از سادگی الگوی سینوی رهانیده است.
این ابعاد نوین و در نتیجه ساختار جدید عالم ملکوت، در پرتو یک پیوند، شناسایی و کشف شد: پیوند بین نظریه ی صدور و علم الانوار.
خطّ سیر شناسایی و کشف سهروردی را می توان این گونه مرحله بندی و ترسیم نمود:

مرحله ی اول: صدور طولی انوار

این مرحله ساختار اصلی عالم ملکوت است؛ یعنی یک زنجیره ی طولی انوار، که در رأس آن نورالانوار است که در نورانیت ــ و در واقع در هستی خود ــ قائم به خود است. از این نورالانوار، نور اوّل و از نور اوّل، نور دوم و از نور دوم و غیره نورهای دیگر صادر می گردد؛ چرا که اشراق، طبیعت نور است و صدور از همین اشراق، ناشی می شود.

مرحله ی دوم: مشاهده، ابتهاج و اشراق

در دومین مرحله، این نکته مورد توجه است که بین نور اوّل و نورالانوار حجابی در کار نیست؛ زیرا از دیدگاه سهروردی، حجاب فقط ناشی از بعد و جسمانیت است.(3)
بنابراین، نور اوّل نورالانوار را مشاهده می کند و از آنجا که عشق او را دارد، مبتهج می گردد. این مشاهده ی توأم با عشق و ابتهاج، نور اوّل را قابل و مستعدّ دریافت نور و فیضی دیگر می سازد و بالجمله این شرایط و این قابلیت، مقتضی اشراقی از نورالانوار به نور اوّل است؛ از این رو، نورری دیگر در نور اوّل حاصل می شود. این موضوع یکی از قواعد اکتشافی سهروردی در عالم انوار (ملکوت) است که می توان از آن با عنوان «مشاهده و اشراق» نام برد. این نور مجدّد، «نور عارض» و یا «نور سانح» نامیده می شود.(4)

نور سانح و قاعده ی الواحد

در مکتب اشراق، از یک طرف، نور سانح دخالتی در ذات و حقیقت نوریه ی نور اوّل ندارد، بلکه عارض بر اوست؛ (5) از طرف دیگر، نور سانح با گستره ای که پیدا می کند، بنیاد عالم ملکوت را پی می ریزد و نقشی اساسی در ساختار عالم انوار ایفا می کند. سهروردی به مدد همین نور سانح، به کشف و تبیین ابعاد و پیچیدگی های عالم ملکوت نائل آمده است که راجع به آن بحث خواهیم نمود. امّا نکته ای که در اینجا قابل تأمّل به نظر می رسد و شیخ اشراق هم بدان توجه دارد آن است که شاید گمان رود، بین قاعده ی دریافت نور سانح و قاعده ی الواحد، تعارضی وجود دارد؛ چرا که در واقع از نورالانوار، در این مرحله، دو نور بی واسطه صادر شده است: یکی ذات و حقیقت نور اوّل و دیگری نور سانح که از نورالانوار، در نور اوّل حاصل شده است و از آنجا که اقتضای نور اوّل غیر از اقتضای نور سانح می باشد، مستلزم حدّاقل دو حیثیت در ذات نورالانوار است که با بساطت تامّ و تمام نورالانوار منافات دارد. امّا صاحب حکمة الاشراق و همچنین شارح آن، با ردّ این توهّم، توضیح می دهند که: نور اوّل به اقتضای محض ذات نورالانوار صادر شده، و حال آنکه نور سانح از جهت مشاهده و عشق نور اوّل به نورالانوار و در نتیجه صلاحیت و قابلیت او برای دریافت نور و فیض بیشتر صادر می شود. بنابراین، اعطای وجود و اشراق از دو جهت صورت گرفته است: یکی همان اقتضای ذاتی نورالانوار است، و دیگری به اقتضای شرایط و قابلیتی است که در خارج از ذات حاصل شده است و به این ترتیب تعارض و تنافی در کار نیست.(6)

گستره ی نور سانح در عالم ملکوت

امّا مرحله ی دوم، هنوز به انجام خود نرسیده است؛ چرا که بین نور دوم و نور اوّل نیز حجابی نیست و اینجا هم ماجرای مشاهده، عشق، ابتهاج، و در پایان، اشراق تکرار می شود. و امّا بین نور دوم و نورالانوار نیز حجابی نیست و بنابراین همین ماجرا بین نور دوم و نورالانوار واقع می شود. در حقیقت، نور دوم، دو بهره ی نوری یا دو فیض وجودی از نورالانوار دریافت می کند: یکی به واسطه ی نور اوّل و دیگری بلاواسطه.
کاملاً واضح است که این ماجرای عشق و عشّاقی که از مشاهده آغاز می شود و به اشراق می انجامد، در سیر نزول انوار، ابعاد گسترده تر و پیچیده تری به خود می گیرد؛ چرا که مثلاً در مافوق نور سوم که از ذات نوریه ی نور دوم صادر شده است، اوّلاً سه نور قرار دارد: نورالانوار، نور اوّل، و نور دوم. ثانیاً بین او و هیچ یک از این سه نور، حجابی نیست. ثالثاً از هیچ یک از این سه نور، نسبت به نور سوم، مضایقه ای نیست؛ مگر آنکه مشاهده، عشق، ابتهاج و طلب در کار نباشد که آن نیز در آن عالم اجتناب ناپذیر است، زیرا اوصافی چون «شاهد»، «عاشق»، «مبتهج» و «طالب» ذاتی هر نوری است که مافوق او نوری دیگر باشد. از این رو، نور دوم نسبت به نور سوم، هیچ مضایقه ای از بابت دو نور سانح دریافتی خود ندارد، و این دو نور را انعکاس می دهد و نور سوم آن را در حدّ وسع خود دریافت می کند. و از طرف دیگر، همین نور سوم، از هر یک از دو نور اوّل و نورالانوار نیز یک نور سانح دریافت می کند. در واقع، نور سوم از انوار مافوق خود چهار بهره ی نوری دریافت می کند که از این چهار بهره ی نوری، نسبت به نور مادون خود (نور چهارم)، هیچ مضایقه ای ندارد و به طور کلی، هر نوری تمام انوار سانح دریافتی خود را از نور مافوق به نور مادون اشراق می کند و انعکاس می دهد. بدین ترتیب، نور چهارم 16 نور، نور پنجم 32 نور، و نور ششم 64 نور سانح دریافت می کند.(7)

نقش نور سانح در هستی شناسی اشراقی

قبل از اینکه وارد مراحل بعدی شویم و ابعاد پیچیده تر دریافت نور سانح را بررسی کنیم، لازم است دو نکته ی بسیار اساسی و مرتبط با هم را در فلسفه ی اشراق بیان کنیم:
نکته ی اوّل: همان طور که «نور» در فلسفه ی اشراق جایگزین «عقل» در فلسفه ی مشّاء شده است، «نور سانح» در فلسفه ی اشراق نیز جایگزین «تعقّل» در فلسفه ی مشّاء می گردد. پیشتر گفتیم، در نگرش سینوی، هر عقلی دارای تعقّل نفس خود و تعقّل حیثیت امکانی و تعقّل حیثیت وجوب بالغیر خود است، و با تعقّل هر یک از این سه حیثیت، به ترتیب منشأ صدور نفس فلکی، جرم فلکی و عقل بعد از خود می گردد. در حقیقت، تعقّل های سه گانه ی هر یک از عقول به منزله ی جهات و اقتضائات متعدّد و متکثّر هستند که صدور کثرت را از هر یک از این عقول، با توجه به قاعده ی الواحد، تبیین فلسفی می کنند. همین نقش را سهروردی در فلسفه ی خود، به نور سانح واگذار کرده است؛ یعنی هر یک از انوار مجردّه، به تناسب انوار سانح دریافتی، اقتضائات متعدّد دارد و لذا منشأ انوار مجرّده قائم بالذّات در مرتبه ی مادون خود می شود.
شهرزوری این مسئله را به صورت قاعده ای کلّی بیان می کند. البته، او بین اشراقات و افاضات بر مجرّداتی که عین حیات هستند، و اشراقات بر آنچه فاقد حیات هستند، تفکیک می کند؛ و تنها، اشراقات بر انوار مجرّده را منشأ ایجاد و صدور می داند.(8)
نکته ی دوم: با توجه به نکته ی اوّل، و با تأمّل بر روی آنچه در مرحله ی دوم مطرح شد، چگونگی پیدایش عقول یا انوار متکافی در عالم ملکوت تبیین می شود. عقول متکافی عقولی هستند که بین آنها رابطه ی علّی و معلولی نیست و در طول یکدیگر قرار ندارند، بلکه در عرض هم بوده و معلول عقل دیگری در ورای خود هستند. برای مثال، وقتی نور سوم چهار هئیت نوری (نور سانح) از انوار مافوق خود دریافت می کند، دارای چهار حیثیت یا اقتضای نوری می شود که از حیث هر یک از آنها، مبدأ ایجاد عقلی از عقول یا نور قاهری از انوار قاهره ی مجردّه قائم بالذّات می گردد؛ در این صورت و در این مرتبه، چهار عقل (یا چهار وجود ملکوتی) ایجاد شده اند که معلول یکدیگر نیستند، و از این جهت که همگی معلول علّت واحدی هستند، در عرض هم و متکافی می باشند.

مرحله ی سوم: ترکیب انوار سانح با جهات

در این مرحله، سهروردی نسبت های مختلف بین انوار را شناسایی کرده که ترکیب انوار سانحه، در هر نور مجرّد قائم بالذّات، با هر یک از این نسبت ها، اقتضای خاصّی را برای آن نور به منظور ایجاد موجود ملکوتی خاص در مادون خود ایجاب می کند.
هر نور در سلسله ی انوار قاهر بر انوار مادون، و مقهور نور مافوق خود است؛ همچنین هر نوری نسبت به انوار مافوق دارای حیثیت فقری، و نسبت به انوار مادون خود دارای حیثیت استغنایی می باشد. حبّ نیز یکی دیگر از عواملی است که در پی ریزی عالم ملکوت، نقش اساسی دارد. انوار در سلسله ی طولی، نسبت به یکدیگر حبّ دارند. امّا، علّت به معلول با حبِّ معلول به علّت متفاوت است. حبِّ مافوق به مادون مستلزم عزّت، و حبِّ مادون به مافوق مستلزم ذلّت است.(9)
حال، سهروردی این مناسبات و جهات را به عنوان بُعد دیگری از قاعده ی الواحد، در نظریه ی صدور خود می پروراند؛ به این صورت که این نسبت ها، در واقع حیثیاتی است که برای هر یک از انوار حاصل می شود و بنابراین هر نوری با توجه به این حیثیات، اشراقات متعدّد و متنوّعی خواهد داشت. اگر این مناسبات با انوار سانحه یا هیئات نوری ترکیب شوند، اقتضائات هر یک از انوار به صورت غیرقابل تصوّری افزایش می یابند. اینجاست که هر نور در عالم ملکوت سهروردی، در ایجادهای متکثّر و متنوّع کارایی زیادی دارد و هر نور به جهت اینکه جلوه ای از حیثیت فقری یا قهری یا حبّی نور مافوق خود است، دارای عملکرد خاص و نقش ویژه ای در عالم وجود می شود.(10)

پی نوشت ها :

* استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج.
1.ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، شرح خواجه نصیرالدین طوسی، ج2، ص 122.
2.شهاب الدین سهروردی، حکمة الاشراق، ص 125.
3.همان.
4.همان، ص 118.
5.شمس الدین محمّد شهرزوری، همان، ص 357.
6.همان.
7.شهاب الدین سهروردی، حکمة الاشراق، ص 140.
8.شمس الدین محمّد شهرزوری، همان، ص 364.
9.شهاب الدین سهروردی، حکمة الاشراق، ص 147.
10.همان، ص 169.

منبع:نشریه معرفت فلسفی شماره 29